سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و گفته‏اند که در روزگار خلافت عمر بن خطاب از زیور کعبه و فراوانى آن نزد وى سخن رفت ، گروهى گفتند اگر آن را به فروش رسانى و به بهایش سپاه مسلمانان را آماده گردانى ثوابش بیشتر است . کعبه را چه نیاز به زیور است ؟ عمر قصد چنین کار کرد و از امیر المؤمنین پرسید ، فرمود : ] [ قرآن بر پیامبر ( ص ) نازل گردید و مالها چهار قسم بود : مالهاى مسلمانان که آن را به سهم هر یک میان میراث بران قسمت نمود . و غنیمت جنگى که آن را بر مستحقانش توزیع فرمود . و خمس که آن را در جایى که باید نهاد . و صدقات که خدا آن را در مصرفهاى معین قرار داد . در آن روز کعبه زیور داشت و خدا آن را بدان حال که بود گذاشت . آن را از روى فراموشى رها ننمود و جایش بر خدا پوشیده نبود . تو نیز آن را در جایى بنه که خدا و پیامبر او مقرر فرمود . [ عمر گفت اگر تو نبودى رسوا مى‏شدیم و زیور را به حال خود گذارد . ] [نهج البلاغه]
کلکین سبز خاطره را باز می کنم...
 RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت وبلاگ
کل بازدید : 9335
بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 0
........... درباره خودم ...........
کلکین سبز خاطره را باز می کنم...
امینی

........... لوگوی خودم ...........
کلکین سبز خاطره را باز می کنم...
............. بایگانی.............
غزل های من

..........حضور و غیاب ..........
یــــاهـو
............. اشتراک.............
  ........... طراح قالب...........


  • ...!!!

  • نویسنده : امینی:: 87/3/9:: 7:39 صبح
    از ترس تو به آینه ها رشوه داده ام                              از چشم آسمان و زمین اوووفتاده ام
    بازیچه ای برای تو بودم تمام عمر                               من عاشق غرور تو هستم چه ساده ام
    با عشق اشتباه من از دست رفته است                      یک عمر آبروی تو و خانواده ام
    قبلا همیشه همسفری داشتم ولی                            حالا مسافر تک و تنهای جاده ام
    هر قدر بشنوم و بگویند حقم است                              من پای اشتباه خودم ایستاده ام
    سلام دوستان.باز هم با یک غزل از گذشته ها به روز شدم که امیدوارم خوشتون بیاد.

    نظرات شما ()

  • ...سلام

  • نویسنده : امینی:: 87/3/7:: 7:1 صبح

    سلام...
    تمام زندگیم یک دروغ مسخره است
    شکست پشت شکست و شکست پشت شکست
    کسی که باعث تکرار دردهایم بود
    دوباره آمد و بال پریدنم را بست
    به خاطر تو به بختم لگد زدم،تنها-
    به خاطر تو عزیزم!...بگو که یادت هست
    به پای عشق تو تا آخرش نشستم پس-
    نگو که می روی و می دهم تو را از دست
    تمام زندگی شاعری که مسخره است
    شکست پشت شکست و شکست پشت شکست
    با احترام(امینی)


    نظرات شما ()

  • باز هم غزل

  • نویسنده : امینی:: 87/3/5:: 7:29 صبح

    باز هم سلام.چون این وبلاگ چند روزیه که راه اندازی شده اگه کم و کاستی هایی داره به لطفتون ببخشید.به راهنمایی ها و نظراتتون خیلی نیاز دارم.پس دریغ نکنید.

    تا چشم تو را عاشق چشمم دیدم 
    نا خواسته در دلم به تو خندیدم
    آنروز چقدر نا امیدت کردم
    افسوس که عشق را نمی فهمیدم
    حالا که به اشتباه خود پی بردم
    حالا که سرانجام خودم را دیدم
    باور کن عزیزم که پشیمان هستم
    یکبار فقط بگو !: تو را بخشیدم
    امینی


    نظرات شما ()

  • سلامی دوباره

  • نویسنده : امینی:: 87/3/4:: 7:28 صبح
    سلام دوستان
    باز هم یک شعر از خودم.امیدوارم خوشتون بیاد...
    باز هم با دل من بد کردی                           باز هم دست مرا رد کردی
    دیگر انکار ندارد سودی                              باز کاری که نباید کردی
    اینقدر سخت گرفتی بر من                      اینقدر باید و شاید کردی...
    خواستم تا بروم اما تو!                           آمدی راه مرا سد کردی
    (امینی)
    نظرات شما ()

  • آغازی برای ...

  • نویسنده : امینی:: 87/3/3:: 7:21 عصر

    غریب و خسته ام آقا! پناه می خواهم        از آستان شما یک نگاه می خواهم
    مسیرهای رسیدن بروی من بسته ست      و من به سمت نگاه تو راه می خواهم
    امید خسته دلان ای بهانه بودن             فقط وجود تورا تکیه گاه می خواهم
    شعاع پرتوئی از آفتاب چشمت را          برای این شب سرد و سیاه می خواهم...
    (باسلام، اولین قطعه از اشعارم را در این وبلاگ قرار دادم، به امید اینکه با نظرات مفید شما بتوانم روز به روز بر کیفیت اشعارم بیافزایم.)
    با احترام؛ امیـــنی


    نظرات شما ()

    <      1   2      

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ